۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

حتي اجازه ندارم غميگن باشم ؟!

گفت: حتي حق نداري ناراحت باشي
گفتم : يعني چي؟! دست بردار، بازي ، جايزه ،قدرت...و همه چيزو برديد لااقل اين حس غميگن را بگذاريد براي من بماند
گفت: عمرا اصلا نميشه بايد بخندي
گفتم: يعني چي ؟ اي بابا لااقل به اين يك وجب خاك بگذار دل خوش باشم به اين بوي گندم
گفت: اگر حرفمو گوش كرده بودي الان يك پست مدئيريتي خوب داشتي
خنديدم و گفتم : اگر پست مديريتي خوب مي خواستم اصلا بازي نمي كردم مي رفتم تو صف تشويق كننده ها
پوزخندي زد و گفت هرجور راحتي
گفتم فقط بگذاريد غميگن باشم

هیچ نظری موجود نیست: