روزبه دانشور در وبلاگ كروسان با قهوه مطلبي را درباره يك اتفاق واقعي نوشته كه نوع روايطت و صحنه سازي و تصوير سازي آن مانند يك فيمنامه و فيلم سينمايي است بايد اعتراف كنمي اين مطلب يكي از دردناك ترين و تلخ ترين مطالبي است كه تا امروز خوانده ام ابتداي مطلب را در اينجا مي آورم :
یکی از دوستان ایرانیمون در کالج استیشن روز جمعه تصادف کرد. این تلخترین صحنه ی زندگیام نبود. تصادف شدید بوده و ظاهرا دوست ما در جا کشته شده. خیلی تلخ بود، اما این هم تلخترین صحنهی زندگیام نبود. این تلخ بود که در راه هیوستون کشته شد. داشت به فرودگاه می رفت که دنبال مادرش بره، که بعد از یک و نیم سال از اومدن دوست ما به آمریکا، برای اولین بار همدیگه رو ببینن. مادر وارد سالن فرودگاه شده و به دنبال پسرش گشته و پیداش نکرده. منتظر مونده و پسرش نیومده….
اما اين تلخ ترين قسمت ماجرا نبود ..... متن كامل را مي توانيد در اينجا بخوانيد
یکی از دوستان ایرانیمون در کالج استیشن روز جمعه تصادف کرد. این تلخترین صحنه ی زندگیام نبود. تصادف شدید بوده و ظاهرا دوست ما در جا کشته شده. خیلی تلخ بود، اما این هم تلخترین صحنهی زندگیام نبود. این تلخ بود که در راه هیوستون کشته شد. داشت به فرودگاه می رفت که دنبال مادرش بره، که بعد از یک و نیم سال از اومدن دوست ما به آمریکا، برای اولین بار همدیگه رو ببینن. مادر وارد سالن فرودگاه شده و به دنبال پسرش گشته و پیداش نکرده. منتظر مونده و پسرش نیومده….
اما اين تلخ ترين قسمت ماجرا نبود ..... متن كامل را مي توانيد در اينجا بخوانيد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر