۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

زخم که دیدن ندارد

اون وقتها که تو کارگاه فرش بافی کار می کردیم زمانی که دستمون می برید برای اینکه خوابمون نبره روش نمک می ریختیم و در نتیجه زخم و همه بدنمون می سوخت
دستمان می سوخت اما بیدار بودیم
دستمون می سوخت اما تا صبح کار می کردیم ...
باید دوست داشته باشی برای خدا، دشمن بداری برای خدا
الهی و ربی من لی غیرک...
شاید چند جمله بالا جان متن وکلام فیلم طلا و مس باشد.
در بین 4فیلمی امسال در جشنواره فیلم فجر تاکون دیده ام (به رنگ ارغوان ، تسویه حساب ، صبح روز هفتم و طلا و مس )فیلم طلاو مس بهتر از بقیه فیلمها بود البته فیلم به رنگ ارغوان نیز فیلم خوبی بود اما طلا و مس در ریتیم و داستان گویی بسیار بهتر از به رنگ ارغوان بود.
تهیه کننده فیلم( منوچهر محمدی) که همان تهیه کننده فیلم زیر نور ماه بود در طلا و مس هم به داستان زندگی یک روحانی و یا بهتر بگویم یک طلبهپرداخته بود هرچند کار گردان فیلم همایون اسعدیان و تهیه کننده فیلم بسیار تلاش کردند تا فیلم شبیه زیر نور ماه نشود اما استفاده مجدداز محمد رجبی به عنوان مدیر یک مدرسه علمی حوزوی و نوع فضا سازی و داستان پردازی، فیلم را بسیار شبیه زیر نور ماه کرده است هرچند فیلم طلا و مس فیلمی روانتر و داستانگو تر از فیلم زیر نور ماه است...
عنوان مطلب، برگرفته از یکی از دیالوگهای فیلم است

هیچ نظری موجود نیست: