۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

او نیز ما را آب می بیند

بسيار پيش آمده است كه به دنبال چیزي بوديم و به دست نياورده ايم و يا اينكه دوست داشتيم فرد خاصي كنارمان باشد و نبوده است , گاهي نيز عكس اين اتفاق براي آدم رخ مي دهد يعني زماني كه منتظر فردي هستي و يا دوست داشتي كتابي يا فيلمي را داشته باشي ناگهان آن فرد زنگ زده است و يا آن كتاب به دستمان رسيده است....
داستان رسيدن كتاب "يك بسته سيگار در تبعيد" به من از جنس دوم است . بعد از اينكه محسن فرجي عزيز در يك جلسه خصوصي كه با تعدادي از دوستان شاعر و نويسنده برگزار كرده بوديم ، مجموعه شعر "يك بسته سيگار در تبعيد" را معرفي كرد و آن جلسه مقدمه اي شد براي آشنايي با يك شاعر خوب مشهدي به نام "غلامرضا بروسان" بسيار به دنبال دریافت يك نسخه از كتاب شعروي بودم و حتي در سفري هم كه چند ماه پيش به مشهد داشتم نتوانستم كتاب را تهيه كنم و بروسان نیز درمشهد نبود. تا اينكه چند روز پيش اين كتاب به دستم رسيد...
دراين روزها كه محل كارم را تغیير داده ام وكمي مشكلات و گرفتاريهاي اقتصادي بر من فشار وارد نموده و گاهي نيزامانم را مي گيرد واز سوی دیگرازشاپرك نيز خبری نيست که نیست و رفته است كه رفته است, خواندن كتاب "يك بسته سيگار در تبعيد" مانند يك آرامش بخش قوي, آرامش خوبی به من مي دهد مانند يك مورفين بعد از يك عمل قلب بازدر بيمارستاني كه همه پرستارانش مرد هستند ....
چند شعر از كتاب
"نامه"
نمي خواهم چون سنگ در سايه ام بيارامم
می‌خواهم چون آب در پرتو نامم حركت كنم
در آب دنياي نهفته است وتنها آب است كه زندگي مي‌کند
وته هر ليوان خالي نگاهي ست
و اين يك راز است
او نيز ما را آب مي‌بيند
........
گاهي دلم
به اندازه غاري كه آدم هايش به جاي ديگري كوچ كرده اند
مي‌گيرد
و تنهايي
مثل مورچه اي روي دستم راه مي‌رود
گاهي دلم گلي مي‌شود كه زنبوري در آن مرده است

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
ممنون که مرا با یک شاعر آشنا کردید .این روزها با ترس سراغ شعرهای جدید می روم .آن هم شاعری از شهر خودم .
سپاس