۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

These days I have been dog

به قول رامین جهنابگلو در کتاب ذهن زمستانی دلیل بیش از حد اندیشیدن ما در زمستان خود زمستان باشد شاید ... امروز بعد از کار رفتم به دوتا از روزنامه ها تا چند نفر از دوستان را ببینم در یکی از این روزنامه ها که دوستم به همراه همسرش کار می کنند بحثی در گرفت در خصوص دوست داشتن و عشق وهمسر دوستم هم قبول نداشت که وقتی فردی آدم را ترک می کند ماهم باید بنشینیم و غصه بخوریم .ولی دوستم مخالف نظر همسرش بود و از من توقع داشت که من طرف او را بگیرم اما من طرف همسرش را گرفتم...
و گفتم تازه اصلا هم نباید نشان بدهی که ناراحت هستی زیرا اینگونه فرد رفته لذت بیشتری از عمل خود می برد و می گوید ایول عجب ضربه ای زدم. همسر دوستم خندید و گفت زادمهر اینکه خیلی بی احساس تر از نظر من ست بعد ادامه داد که چرا این روزها ارتباطات را کم کرده ای و دیگرآن جنب وجوش و بزن و برقص سابق را نداری ...
گفتم ارتباطاتم را کم کرده ام اما جنب و جوشم را نه ا.رتباطاتم را کم کردها م برای اینکه همه ما اعم از زن ومرد به جای دوستی و استفاده رساندن فقط به فکر سوء استفاده هستیم همه ما به هم نگاه ابزاری داریم و فقط دنبال این هستیم که فلانی چقدر برای ما سود دارد و چه استفاده می توانیم از او بکنیم و اصلا خود دوستی و رفاقت معنا ندارد و کسی باور نمی کند که شاید او را بخاط خودش می خواهی ...
چرا باید در جامعه ای که مردان فقط به دنبال سکس با زنان هستند و زنان هم به دنبال تیغ زدن مردان ارتباطا تم را گسترش دهم و هزارا ن چرای دیگر...
ینجاست که ادم به نتیجه ای می رسد که داستایوفسکی به آن رسید
داستایوفسکی بعد از ازادی از زندان گفت : بعد از آزادی از زندان بود که فهمیدم از آزادی بهتر هم وجود دارد وآن تنهایی است ...
راستی این روزها سگ شده ام

هیچ نظری موجود نیست: