بعد از اینکه کافه تیتر دو سال پیش تعطیل شد و دیگه هیچ کافه شاپی حال و هوایی کافه تیتر را نداشت و من و دوستانم بی خانمان شدیم و افتادیم به کافه گردی در بین کافه های تهران ؛ گاهی با دوستان می رویم یک کافه خیلی معروف و خوب ,خوبی که این کافه داره جدا از برخورد خوب صاحب و کارکنانش و نوشیندنی های خوبش، یک خاصیت ماورایی داره و اون هم اینه که بدون هیچ گونه تلاشی می شود راحت مچ گیری کرد و دست خیلی از آدمهای دروغگودر این کافه رو میشه.. .
مثلا من به خانم "ن" علاقه دارم ولی خانم "ن" به من علاقه نداره و از آقای "الف" خوشش می آید و آقای "الف" هم به خانم" ن" گفته که با هیچ کسی رابطه نداره , ولی من می دانم که آقای"الف" با یک خانم دیگر به نام خانم "ج" رابطه دارد؛ ولی به من ربطی که به خانم "ن" بگویم ...
حالا تصور کنید من با دوستانم در کافه ؟؟؟ نشستیم ناگهان آقای "الف" در حالی که دست خانم "ج "را سفت و محکم گرفته است وارد کافه ؟؟؟ می شود ودر میز کناری ما یعنی من و دوستانم مینشیند و شروع میکند علیه خانم "ن" حرف زدن و سعی میکند که به خانم "ج "ثابت کند علاقه ای به خانم "ن" ندارد و عاشق خانم "ج" است...
درهمین حین ناگهان خانم "ن" هم وارد میشود و به دنبال جای برای نشتن میگردد که ناگهان با آقای "الف" چشم در چشم میشوند ولی از آنجای که دوره کارهای سنتی گذشته است و کافی شاپ جای برای بستن چادر به صورت ضربدری و در آوردن لنگه کفش و گیس و گیس کشی نیست، خانم "ن" از نشستن منصرف می شود و از در خارج میشود و در هنگام خروج هم نگاهش با من تلاقی پیدا میکند ودر همین حین هم دوست کناری من دود سیگارش را فوت می کند تو صورت من و گوشه چشم من هم ماندد فیلمهای انیمیشن برق میزند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر