تمام عصر را در توفان در میان خاکهای کویر چهارراه ولیعصر تا میدان انقلاب با هم قدم زدیم ......
پرسیدی که چگونه می توانم بفهمم کسی را که دوست دارم چه حسی به من دارد؟!...
گفتم :کاری ندارد که بهش بگو دوست دارم و تو چشمهاش نگاه کن ،آن وقت تصویر احساسشو میتوانی تو ی چشمهایش ببینی ..........
همانطوری که من می گویم دوست دارم .....
این را که گفتم،توفان فرو نشست ،باران گرفت و من در لنز دوربین دوستت گم شدم..
پرسیدی که چگونه می توانم بفهمم کسی را که دوست دارم چه حسی به من دارد؟!...
گفتم :کاری ندارد که بهش بگو دوست دارم و تو چشمهاش نگاه کن ،آن وقت تصویر احساسشو میتوانی تو ی چشمهایش ببینی ..........
همانطوری که من می گویم دوست دارم .....
این را که گفتم،توفان فرو نشست ،باران گرفت و من در لنز دوربین دوستت گم شدم..

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر